چند شب پیش با هم صجبت کردیم، بعد از شاید یک سال. آدم‌هایی که یک سال باهاشون هیچ مراوده‌ای نداری و بعد از اون یهو به یه مناسبتی باهاشون هم‌صحبت می‌شی، گرچه بسیار ارزشمندن و باید حفظشون کرد، اما واقعا این که یک سال یک کلمه هم با هم حرفی نزده‌اید، دلیل کافی‌ای نیست برای این که اون آدم در مرتبه‌ی نزدیکی به تو قرار نداره در کل؟ گرچه عملا، نمی‌شه لااقل توی ارتباطات این‌چنینی کسی رو مواخذه کرد، اما آدم‌هایی با این مرتبه از ارتباط* معمولا حرف‌های ناگهانی‌ای برای تو دارن که غالبا بی‌غرضه اما عجیبه. در واقع، انگار که یک آدم با بخشی از خاطره‌ی تو زندگی کرده این چند وقت، نه اینکه هر روز و هر شب، ولی خب، تو توی ذهنش یه خاطره‌ای بوده‌ای که رفته‌رفته اون خاطره بخش‌هاییش پاک شدن، یا حتی بدتر، از اول با شناخت ناقصی از تو اون خاطره‌ها شکل گرفته‌ن.

خلاصه، بعد از یک‌سال اون شب با هم صحبت کردیم. بهم گفت که راجع به من چی فکر می‌کرده. این، بار اولی نبود که در مورد اون موضوع خاص موردنظر، از افرادی که فکرش رو نمی‌کردم، واکنش‌هایی می‌دیدم که انگار ناشی از مدتی فکرکردن به اون مسئله بود.

خلاصه که این واکنش‌ها برای من خیلی به‌فکرفروبرنده‌ن. البته نمی‌دونم اساسا باید فکر را به این جور چیزها مشغول کرد؟

*در واقع مثلا اگر آدم‌های اطرافمون و دوستامون رو بر حسب کیفیت ارتباطمون با هم رتبه‌بندی کنیم و به یه سری‌ها نزدیک‌تر باشیم و از یه سری‌ها دورتر،


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شرکت مگا دک تعطیلی مدارس شماتیک نامحدود دوره آموزش VMWARE Julie زندگی با عطر لیمو قلمزار پروکسی تلگرام