من فردا امتحان جبر خطی دارم. جبر خطی بلدم؛ ولی حس میکنم مثل هر امتحان دیگهای که فکر میکردم بلدم و حتی فکر میکردم خوب دادم ولی نداده بودم، این رو هم خوب نخواهم داد. این حس باختدادن قبل حتی رخداد اتفاق، خیلی حس بدیه. نمیدونم؛ این دنیا یه چیزیش خرابه، وگرنه نباید این جوری باشه.
*دلم میخواد برم راجع به روند تحصیلیم با یه آدم خوبی صحبت کنم، ولی نمیرم هی. میخوام بهش بگم که دنیا یه چیزیش خرابه. ولی خب نمیشه و نمیرم؛ حتی نمیدونم کار درستیه برم یا نه. ای کاش خدا بزنه پس کلهم و برم.
*چیزی که اوضاع رو وخیمتر میکنه، واقعا اینه که بهخاطر اون حس باخت، که شاید واقعا این دفعه کار نکنه حتی، حسامیدها میمیرن توی آدم. خیلی دوست داشتم همهی اینها برام مهم نبود و میرفتم باز میکردم کتابا رو با لذت فراوان و توشون غرق میشدم. ولی متاسفانه به درک عمیق یا تسلط بالا نمره نمیدن. نمیدونم، یا سیستم نمرهدهی اونها و سطح تسلط من واقعا توی دو تا دنیای جداست، یا اینکه من واقعا توهم دارم و تسلط ندارم. این سوالیه که جوابی براش ندارم. بهقول کیمیا، انگار نمرهدادن توی دانشگاه ربطی به میزان درسخوندن نداره؛ نمیدونیم به چی ربط داره. دقیقا شاید مشکل این جاست که نمیدونم؛ وگرنه من این ترم واقعا درس خوندم و میخونم. باز هم صد درصد توانم نبود، اما مقدار زیادی بود.
* یه نظریهی دیگهای که دارم، اینه که اگر بخوام تمام تلاشم رو بذارم، دیگه به یه مسیر آهسته و پیوسته و طولانی فکر نکردهم؛ من یه بار تجربهی این رو داشتهم. تمام تلاشم رو برای یه چیزی کردم و دیگه بنظرم اون چیز تموم شد برام. اما حس میکنم این جا باید انرژیم رو ذخیره کنم تا وا ندم. اینایی که خیلی نمرههاشون خوب میشه، همهشون قویا میخوان مهاجرت کنن و واقعا دیگه به بعدش تقریبا مطمئنم که فکر زیادی نمیکنن. من نمیدونم میخوام مهاجرت کنم یا نه، میتونم از خونوادهم دل بکنم یا نه، ولی فکر میکنم اگر بخوام هم این کار احمقانهس که چهار سالت رو این جوری زندگی کنی. اما خب مشکلی که هست، اینه که ممکنه این تاثیرات کوتاهمدت نمرات زیبا روی روحیهت، تاثیر بلندمدتی شبیه این بذاره که تو کلا برات این رشته هم تموم شه. شاید بزرگترین نگرانیم همراه نگرانی معاش و ادامهی تحصیل، این باشه.
*خیلی به تاثیر مدرسه رو این تفکرای ما فکر میکنم. بنظرم فکرای ما رو خراب کرده. شایدم درست کرده، ولی فکرا با کانتکست جامعه همخونی ندارن و پس خراب شمرده میشن. اصلا مدرسه تاثیر داشته یا اگر مدرسهای نبود بازم من/ما این شکلی بودیم؟
* تو پست قبلی در مورد بالفعلکردن خود و بهبودش نوشتم. بنظرم من خیلی خیلی فاصله دارم با اون مرحله که بخواد خود من یه نتیجهای بده و حالا من بخوام بهترشم کنم.
دیگه جدی والسلام علیکم. :))
درباره این سایت