نمی‌دانم کدامتان که این مطلب را می‌خوانید چه‌قدر سابقه‌ی نوشتن دارید. اما من هر گاه روی دور نوشتن هستم و زیاد می‌نویسم و دلیلی هم دارم برای نوشتن (مثل حالا که این وبلاگ) هر کوچک‌ترین مطلبی در ذهنم متن مطولی می‌شود -آماده برای نوشتن-. این چند روز و بلکه چند ماه هم که آن قدر متن و اتفاق بود که محاوره‌ی هر انسانی عامه در گفتار مرثیه‌ای بود بلند. مدام می‌خواستم بنویسم و به خودم می‌گفتم کف نفس داشته باش و ننویس؛ یک قراری گذاشته‌ای با خودت که سمت ت نروی و با دلیل و منطقش؛ بیا و پای آن بمان. این بار اظهار نظر کنی دفعات بعد هم موظفی؛ چه آن که خودت احساس وظیفه کنی و چه این که نگاه‌های دیگران این وظیفه را به تو منتقل کند. پس با جایش بگذار کنار. داغ‌هایمان را هم کنار باقی داغ‌ها فرومی‌خوریم؛ حتی داغ پونه را که شاید ما احساس مشابهت زیادی با او می‌کردیم. خداوند به خانواده‌ش صبر بدهد و به ما که آن قدر صبور باشیم که ایمان داشته باشیم به عقوبت هر ناحقی؛ هنگامی که مظلومیم و ستم‌دیده و یاوری قدرتمند برایمان نیست.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حاج علی خلج میهن فایل بهترین دبیر فیزیک کنکور ahang Brian درمان بیماری ها صفحه مهندس الیاس عرب محقّی David nawrte